رهایی و رسیدن ...

تاشاا...: تلاش آرمان شوق ایمان و امید...

رهایی و رسیدن ...

تاشاا...: تلاش آرمان شوق ایمان و امید...

عجب آماری...

سر کلاس نشسته بودیم و نظاره گر استاد جدید تا بببینیم چه خواهد گفت در این اولین جلسه از این کلاس درس عمومی...

استاد شروع کرد ..

از زمین وزمان و انسان وجامعه

میپرسید چقدر از زندگی راضی هستین و شرایط مطلوب است..؟

در مدینه فاضله هستین از نظر خوبشتن یا در مفتضحه الجامعه...؟

دوستان لب به سخن گشودند و از هر دری صحبت شد و استاد در پایان نظرات عالیقدر ما دانش بجوی ها ایگونه شروع کرد:

از خانواده شروع میکنم... کوچکترین واحد جامعه..

چه شده است ما را؟؟؟

این روزها کمی درگیر تر شده ایم ...

کمی کمتر احوال پرسی میکنیم و کمی بیشتر مشغله داریم...

این روزها انگار هوای بیرون گرم تر است اما رابطه هایمان ...

این روزها کمتر لبخند میزنیم و کمی بیشتر اخم به چهره داریم...

قدر شناسی

قدر داشته های خود را بدانیم...

روی سخنم در این حرف با همه است .

از مسئول ترین مسئول گرفته تا شهروند ترین شهروند...

سر آغاز

به نام بهترین اغاز

سلام

انچه خواهم گفت و خواهم نوشت تنها همان چیزی است که از قلبم تراووش میکند...